کد مطلب:77528 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:114

خطبه 044-سرزنش مصقله پسر هبیره











و من كلام له علیه السلام

لما هرب مصقله بن هبیره الشیبانی الی معاویه و كان قد ابتاع سبی بنی ناجیه من عامل امیرالمومنین علیه السلام و اعتقهم فلما طالبه بالمال خاس به و هرب الی الشام.

یعنی از كلام امیرالمومنین علیه السلام است در زمانی كه گریخت مصقله پسر هبیره ی[1] شیبانی به سوی معاویه و بود كه خریده بود اسیر بنی ناجیه را از عامل امیرالمومنین و آزاد كرده بود آن اسرا را، پس وقتی كه مطالبه كرد علیه السلام از او قیمت را، خیانت و مكر و حیله كرد و گریخت به سوی شام و قصه آنچنان بود كه طایفه (ای) از بنی ناجیه با خوارج متفق گردیدند و عصیان ورزیدند و در میان آنها جمعی از نصارا بودند و امیرالمومنین علیه السلام معقل پسر قیس را با دو هزار سوار به قتال آنها مامور ساخت و معقل با سپاه به ایشان رسید، در كنار دریای فارس و رئیس آنها را با جمعی كثیر به قتل رسانید و طائفه ی نصارای آنها را اسیر كرد كه مساوی پانصد نفر بودند و در مراجعت رسیدند به ولایتی كه مصقله در آنجا از جانب امیر علیه السلام عامل بود، پس آن اسرا

[صفحه 308]

به مصقله التماس آزادی خود را كردند و مصقله آنها را از معقل به پانصد هزار درهم خرید و آزاد كرد و وعده داد كه پانصد هزار درهم را بار كند در وقت معینی و بفرستد از برای امیرالمومنین علیه السلام و بعد از ورود معقل به خدمت امیر علیه السلام و حكایت ماجرا را، امیر بر او ثنا و آفرین گفت و منتظر فرستادن مال شد از مصقله، تا اینكه دیر كرد در فرستادن، پس امیر علیه السلام به او نوشت كه یا مال را بفرست یا بیا و حاضر شو تا به امر تو رسیده شود و مصقله به خدمت امیر علیه السلام رسید و دویست هزار درهم را ادا كرد و عاجز شد از ادای باقی و مهلت خواست، تا چند روز دیگر و مكر كرد و فرار كرد به سوی معاویه و رفت به شام:

«قبح الله مصقله! فعل فعل الساداه و فر فرار العبید.»

یعنی خدا دور گرداند از خیر و خوبی مصقله را و خیر نبیند، كاری كرد مثل كارهای بزرگان و مالك بندگان، كه اسیری چند خرید و آزاد كرد و فرار كرد از مالك و مولای خود مثل فرار كردن عبید و بندگان از مولا. پس در اول كار عقل و خیر كرد و در آخر راه جهل و شر را پیش گرفت.

«فما انطق مادحه حتی اسكته،»

یعنی پس گویا نگردانید مدح كننده ی خود را تا اینكه خاموش گردانید او را، یعنی سبب گویا شدن مردم به مدح و خوبی خود شد به تقریب آزاد كردن جمعی از اسرا و هنوز مردم زبان به مدح او نگشوده سبب خاموشی مردم شد، به سبب فرار و عصیان كردن خود.

«و لا صدق واصفه حتی بكته.»

یعنی و تصدیق نكرد وصف و مدح كننده ی خود را تا اینكه ملامت و توبیخ و سرزنش

[صفحه 309]

كرد او را، یعنی امری كه موید و موكد صدق و راستی واصف و مادح او شود، از او ناشی نشده كاری كرد كه باعث ملامت و توبیخ و سرزنش واصف و مادح خود شد، زیرا كه مجرد خریدن اسرا به نسیه و آزاد كردن آنها موجب صدق وصف واصف نشود، تا اینكه وفای به قیمت آنها كند و در وفا بندگی مولای خود نیز ثابت قدم باشد و قبل از آن موهم حیله و مكر نیز بود، پس فرار قبل از ادا، با عصیان به مولا، باعث توبیخ و سرزنش واصف او شد و حال آنكه موضع آن بود كه از او مصدق به ظهور برسد نه مكذب.

«و لو اقام لاخذنا میسوره و انتظرنا بماله وفوره.»

یعنی اگر درنگ می كرد و نمی گریخت، هر آینه می گرفتیم از قیمت اسرا آن قدر كه مقدور و میسر او بود و انتظار می كشیدیم تا وافر و بسیار شدن مال و دولت او، پس غلط كرد و فریب خورد در فرار كردن، دین و دنیا را از دست داد.

[صفحه 310]


صفحه 308، 309، 310.








    1. ن: مصقله بن هبیره.